![]() |
|
||||
![]() |
![]() |
![]() |
||||||||||
خوانندگان گرامی! شما می توانید نظرات خود درباره این مطلب را برای ما ارسال کنید، بهترین و جالب ترین نظرات همه روزه در بخش نامه های شما منتشر می شوند. برای نوشتن نظرات خود اینجا کلیک کنید محتوای مطالب منتشره می تواند مغایر با مواضع «ریا نووستی» باشد استفاده از مطالب خبرگزاری «ریا نووستی» با ذکر منبع مجاز است
"فئودور لوکیانوف" تحلیل گر سیاسی، ویژه خبرگزاری «ریا نووستی»
در حال حاضر این سئوال در رابطه با سیاست خارجی روسیه مورد بررسی است که سمت گیری آن در آینده چه خواهد بود: غرب گرا یا ضد غربی. با این وجود، اوضاع در جهان به طور جدی تغییر پیدا کرده است و چنین برداشتی به هیچ وجه پاسخگوی واقعیت موجود نیست. در حال حاضر نمیتوان از غرب به عنوان یک همبود سیاسی صحبت کرد. فعلا یک فضای فرهنگی-تاریخی واحد در این منطقه وجود دارد که می تواند از جمله به موازات تحولات دموگرافیک و افزایش نسبی تعداد افراد غیر اروپایی درکشورهای غربی دچار تغییر شود. گفتنی است اتحاد سیاسی کشورهای غربی فقط در نیمه دوم قرن 20م به وجود آمد و پیشتر جنگ های طولانی و بی رحمانه ای یکی پس از دیگری در این منطقه به وقوع پیوسته بود. فقط ضرورت مبارزه با فاشیسم و خطر کمونیستی کشورهای رقیب این منطقه همچون فرانسه، آلمان، بریتانیا، اسپانیا و آمریکا را باهم متحد نمود. به عقیده معمولی، اتحاد این کشورها بر ارزش های مشترک کلی بشری استوار بود، ولی با این حال لازم به یادآوری است که غیر دموکراتیک بودن رژیم ها در کشورهایی مانند اسپانیا، پرتقال، ترکیه و کره جنوبی به هیچ وجه مانع آن نشده که آنها جزو این اتحاد بشوند و به همراه کشورهای واقعا دموکراتیک در مقابله با خطر کمونیستی شرکت جویند. راستش، آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی از هم پیمانی و هم قطاری با این رژیم ها نا راحت بوده و از روند تحولاتی که در سالهای 70 قرن بیستم در این کشورها به راه افتاده، با خرسندی استقبال نمودند. بعد از فرو پاشی اتحاد شوروی قوی ترین عامل متحد کننده کشورهای غربی از میان رفته و بزودی معلوم شد که علاوه بر مقابله با دشمن بزرگ، نکات بسیار کمی برای متحد شدن کشورهای غربی وجود دارد. از جمله معلوم شده که آمریکا و اروپا باصطلاح در "طبقات مختلف سیاسی" قرار دارند. آمریکا به عنوان بزرگ ترین ابر قدرت از استراتژی جهان شمول پیروی می کند که متکی بر توسل به زور در هر موقعیت نامطلوب است. اروپا عمدتا در راستای بر آورده کردن نیازهای داخلی خود تلاش می کند و بلندپروازی های آن به کشورها و مناطق مجاور محدود است. آمریکا مثل سابق از نیروی سنتی خود استفاده می کند و اروپا سیاست ملایم تری را ترجیح می دهد. با این حال هر دویشان دست به گریبان مشکلات جدی شده اند که برای آمریکا از امکانات محدود قدرت نظامی و عدم رسیدن به پیروزی در عراق و افغانستان و برای اروپا از بحران مالی-اقتصادی در ناحیه زواج یورو ناشی می شود. کشورهای غربی همچنان جزو یک ائتلاف نظامی-سیاسی موسوم به ائتلاف اتلانتیک شمالی هستند، ولی با وجود اینکه هم در اروپا و هم آنسوی اقیانوس بر اهمیت و خلل ناپذیری این ائتلاف تاکید می کنند، هیچ ماموریت واحد و روشنی برای فعالیت آن مشاهده نمی شود. خاور نزدیک یگانه منطقه ای است که مثل سابق امکانات معینی برای متحد شدن کشورهای غربی به وجود می آورد، و اما آنچه که به دورنمای گشترش نفوذ در منطقه خاور دور مربوط است، باید گفت که این دورنما به هیچ وجه اروپایی ها را علاقمند به خود نمی سازد و این در حالی که آمریکا خاور دور را صحنه عمده رقابت سیاسی در آینده می شمارد. خلاصه، "غرب" به مفهوم قبلی آن فعلا وجود ندارد. اروپا، آمریکا، ژاپن، ترکیه، کره جنوبی و غیره از یک دیگر جدا شده و دارای منافع خود هستند و به سیاست مستقلانه ای در هر یک از جهات سیاسی و اقتصادی نیاز دارند. مفهوم "آسیا" که تا چندی پیش مفهومی مترادف با عقب ماندگی بود نیز به نحو قابل توجهی تغییر کرده است و فعلا منطقه ای پرتحرک و بسیار آینده دار می باشد. مسلما یکی از مهمترین جهات سیاسی خارجی روسیه برای سالهای آینده مناسبات با چین است. ولی از آنجا که چین در بسیاری زمینه ها پیشرفت کرده و حتی از روسیه جلو افتاده است، مسکو باید مدالیته جدید مناسبات با این کشور را طرح ریزی کند و این باید مدالیته ای باشد که از یک سو باعث توسعه هر چه بیشتر این مناسبات باشد، ولی در عین حال هر گونه وابستگی اقتصادی را منتفی کند. بعلاوه، لازم است که این یک سمت گیری مستقلانه بوده و به مناسبات روسیه و آمریکا مشروط نباشد. متاسفانه، بسیاری از سیاستمداران روسی مناسبات با چین و آمریکا را به عنوان دو جهت به هم پیوسته تلقی می کنند. مبارزه ژئوپلیتیک به خاطر گسترش نفوذ در جمهوری های سابق شوروی نیز از دستور روز حذف شده است چون نقش آفرینان بزرگ در صحنه بین المللی از آنجا که دست به گریبان بحران های جدی سیاسی و اقتصادی شده اند، نمیتوانند همت خود را در راستای این کشورهای ناآرام و غیر قابل پیشبینی به کار برند. از جمله افغانستان نمونه خوبی از این امر ارائه می دهد. این کشور آنچنان خطر های بزرگی در بر دارد که نه مساله رقابت، بلکه مساله هماهنگی عمل در این جهت مطرح است. خروج آمریکا از افغانستان که برای سال 2014 در نظر گرفته شده است، یک نوع خلاء امنیتی را به وجود خواهد آورد که برای تمامی منطقه بسیار خطرناک خواهد بود و این در حالی که تلاش های روسیه برای تدوین یک استراتژی منطقه ای برای حل این مساله در چهارچوب سازمان پیمان امنیت مشارکتی و سازمان همکاری شانگهای هنوز بی نتیجه هستند. اصولا وجه مشخصه سیاست معاصر بین المللی این است که الگوهای معمولی عقیدتی و ژئوپلیتیک و خطوط سنتی تفکیک از میان برداشته می شود. روسیه با جغرافیای چند قاره ای آن با توجه به این واقعیت باید نرمش سیاسی هرچه بیشتری از خود نشان بدهد تا امکان هم پیمانی و همکاری با هر کشوری را برای خود حفظ کند. در این اوضاع صحبت از سیاست غرب گرا یا ضد غربی در میان نیست.
خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه، 9 تیر
اخبار مرتبط
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() | ||
![]() |
برخی از مطالب به افراد کمتر از 18 سال توصیه نمی شود
|